زمین سبز و خرم، زمینی که گیاه فراوان در آن روییده باشد، علفزار، چمنزار چراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، علفزار، مرتع، چرازار، چرام، مسارح، چراجای، چرامین، چراخوٰار، چراخور
زمین سبز و خرم، زمینی که گیاه فراوان در آن روییده باشد، علفزار، چمنزار چَراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، عَلَفزار، مَرتَع، چَرازار، چَرام، مَسارِح، چَراجای، چَرامین، چَراخوٰار، چَراخور
کشت زار. چمن زار. آنجا که سبزه روئیده باشد. سبزه علفزار. آنجا که سبزه و گیاه سبز نورسته بسیار بود: چون کاهلان سبزه گردون فرومیای کاین سبزه زار گرچه شکفته ست بی بر است. اثیرالدین اخسیکتی. هر کجا شمشیر گندناپیکر او در سبزه زار سرهای خصمان ملک بچرا آمده است از شاخ زعفران گل ارغوان دمیده. (سندبادنامه ص 15). حضیض او بنزهت و رفعت بر گلزار اختران و سبزه زار آسمان راجح آمدی. (سندبادنامه ص 120). خوش بود یاری و یاری در کنار سبزه زاری مهربانان روی درهم وز حسودان برکناری. سعدی (خواتیم). ، شریر. بدخو. گنه کار. فاسق و فاجر. (استینگاس)
کشت زار. چمن زار. آنجا که سبزه روئیده باشد. سبزه علفزار. آنجا که سبزه و گیاه سبز نورسته بسیار بود: چون کاهلان سبزه گردون فرومیای کاین سبزه زار گرچه شکفته ست بی بر است. اثیرالدین اخسیکتی. هر کجا شمشیر گندناپیکر او در سبزه زار سرهای خصمان ملک بچرا آمده است از شاخ زعفران گل ارغوان دمیده. (سندبادنامه ص 15). حضیض او بنزهت و رفعت بر گلزار اختران و سبزه زار آسمان راجح آمدی. (سندبادنامه ص 120). خوش بود یاری و یاری در کنار سبزه زاری مهربانان روی درهم وز حسودان برکناری. سعدی (خواتیم). ، شریر. بدخو. گنه کار. فاسق و فاجر. (استینگاس)
نام نوایی و لحنی باشداز موسیقی. (برهان) (آنندراج) (رشیدی) : چون سبزه بهار بود نای عندلیب چون بند شهریار بود صوت طیطوی. منوچهری. بر سبزه بهار نشینی و مطربت بر سبزه بهارزند سبزه بهار. منوچهری. دستانهای چنگش سبزه بهار باشد نوروز کیقبادی وآزادوار باشد. منوچهری. خرمتر از بهار و سراید بزیر و بم گه کینۀ سیاوش و گه سبزه بهار. ازرقی
نام نوایی و لحنی باشداز موسیقی. (برهان) (آنندراج) (رشیدی) : چون سبزه بهار بود نای عندلیب چون بند شهریار بود صوت طیطوی. منوچهری. بر سبزه بهار نشینی و مطربت بر سبزه بهارزند سبزه بهار. منوچهری. دستانهای چنگش سبزه بهار باشد نوروز کیقبادی وآزادوار باشد. منوچهری. خرمتر از بهار و سراید بزیر و بم گه کینۀ سیاوش و گه سبزه بهار. ازرقی
بزه کار. گناه کار. خطاکار: و اگر دختر آید باری بزه گار نشود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 31). اما ترسیدم که بدخویان ترا صورتی نمایند و در حق فرزند خویش بزه گار شوی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 99). رجوع به بزه کار شود
بزه کار. گناه کار. خطاکار: و اگر دختر آید باری بزه گار نشود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 31). اما ترسیدم که بدخویان ترا صورتی نمایند و در حق فرزند خویش بزه گار شوی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 99). رجوع به بزه کار شود
فالیز خربزه و خیار و جز آن. (ناظم الاطباء). کشت زار حاوی خربزه. مبطخه. (یادداشت بخط مؤلف) : قاضی که به رشوت بخورد پنج خیار ثابت کند از بهر تو صد خربزه زار. سعدی (گلستان)
فالیز خربزه و خیار و جز آن. (ناظم الاطباء). کشت زار حاوی خربزه. مَبطَخه. (یادداشت بخط مؤلف) : قاضی که به رشوت بخورد پنج خیار ثابت کند از بهر تو صد خربزه زار. سعدی (گلستان)