جدول جو
جدول جو

معنی سبزه زار - جستجوی لغت در جدول جو

سبزه زار
زمین سبز و خرم، زمینی که گیاه فراوان در آن روییده باشد، علفزار، چمنزار
چراگاه، جای چریدن حیوانات علف خوار، علفزار، مرتع، چرازار، چرام، مسارح، چراجای، چرامین، چراخوٰار، چراخور
تصویری از سبزه زار
تصویر سبزه زار
فرهنگ فارسی عمید
سبزه زار
(سَ زَ / زِ)
کشت زار. چمن زار. آنجا که سبزه روئیده باشد. سبزه علفزار. آنجا که سبزه و گیاه سبز نورسته بسیار بود:
چون کاهلان سبزه گردون فرومیای
کاین سبزه زار گرچه شکفته ست بی بر است.
اثیرالدین اخسیکتی.
هر کجا شمشیر گندناپیکر او در سبزه زار سرهای خصمان ملک بچرا آمده است از شاخ زعفران گل ارغوان دمیده. (سندبادنامه ص 15). حضیض او بنزهت و رفعت بر گلزار اختران و سبزه زار آسمان راجح آمدی. (سندبادنامه ص 120).
خوش بود یاری و یاری در کنار سبزه زاری
مهربانان روی درهم وز حسودان برکناری.
سعدی (خواتیم).
، شریر. بدخو. گنه کار. فاسق و فاجر. (استینگاس)
لغت نامه دهخدا
سبزه زار
علفزار چمن زار
تصویری از سبزه زار
تصویر سبزه زار
فرهنگ لغت هوشیار
سبزه زار
علفزار
تصویری از سبزه زار
تصویر سبزه زار
فرهنگ فارسی معین
سبزه زار
چمن، چمن زار
متضاد: خشک زار، کویر، علفزار، مرغزار، جوله زار
متضاد: خشک زار، کویر، گل گشت، روضه
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از سبزه بهار
تصویر سبزه بهار
(دخترانه)
سبزه ای که در فصل بهار می روید، بهار سبز و خرم
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بزه کار
تصویر بزه کار
گناهکار، خطاکار
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از خربزه زار
تصویر خربزه زار
زمینی که در آن خربزه می کارند، جالیز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبزی کار
تصویر سبزی کار
کسی که پیشه اش کاشتن انواع سبزی های خوردنی است
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبزه ناک
تصویر سبزه ناک
جایی که در آن گیاه های تازه روییده، دارای سبزه، سبزه زار، جای سبز
فرهنگ فارسی عمید
تصویری از سبزه بهار
تصویر سبزه بهار
گیاهان و سبزی های فصل بهار
زمین سبز و خرم در فصل بهار
در موسیقی از الحان قدیم ایرانی، سبزبهار
فرهنگ فارسی عمید
(سَ)
کنایه از آسمان، کنایه از دنیا. (برهان) (آنندراج)
لغت نامه دهخدا
(سَ زَ / زِ یِ بَ)
نام نوایی و لحنی باشداز موسیقی. (برهان) (آنندراج) (رشیدی) :
چون سبزه بهار بود نای عندلیب
چون بند شهریار بود صوت طیطوی.
منوچهری.
بر سبزه بهار نشینی و مطربت
بر سبزه بهارزند سبزه بهار.
منوچهری.
دستانهای چنگش سبزه بهار باشد
نوروز کیقبادی وآزادوار باشد.
منوچهری.
خرمتر از بهار و سراید بزیر و بم
گه کینۀ سیاوش و گه سبزه بهار.
ازرقی
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ)
لقب یزدجرد. (آنندراج). پدر بهرام گور را که یزدگرد نام داشت به سبب سوء اعمال بزه کار و بزه گر نام نهادند. (انجمن آرا)
لغت نامه دهخدا
(بَ زَ / زِ)
بزه کار. گناه کار. خطاکار: و اگر دختر آید باری بزه گار نشود. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 31). اما ترسیدم که بدخویان ترا صورتی نمایند و در حق فرزند خویش بزه گار شوی. (فارسنامۀ ابن البلخی ص 99). رجوع به بزه کار شود
لغت نامه دهخدا
(دَ / دِ)
ذاکر. (شرفنامۀ منیری). عابد و متذکر. (ناظم الاطباء) ، مستغفر. (شرفنامۀ منیری)
لغت نامه دهخدا
(سَ زَ)
هفت فرسخ میانۀ شمال و مشرق قلعه گل است. (فارسنامۀ ناصری گفتار 2 ص 274)
لغت نامه دهخدا
(سَ زَ / زِ)
سبزه زار. دارای سبزه: خضر، جای سبزه ناک. (منتهی الارب). اقضاب، سبزه ناک شدن زمین. (منتهی الارب)
لغت نامه دهخدا
(خَ بُ زَ / زِ)
فالیز خربزه و خیار و جز آن. (ناظم الاطباء). کشت زار حاوی خربزه. مبطخه. (یادداشت بخط مؤلف) :
قاضی که به رشوت بخورد پنج خیار
ثابت کند از بهر تو صد خربزه زار.
سعدی (گلستان)
لغت نامه دهخدا
تصویری از سبحه دار
تصویر سبحه دار
ذاکر، عابد و متذکر، مستغفر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزه کار
تصویر بزه کار
گناهکار خطا کار مجرم. بزه کاری گناهکاری، عدوان
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبز زاغ
تصویر سبز زاغ
آسمان، جهان دنیا
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از سبزه وار
تصویر سبزه وار
چمنزار، علفزار
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بزه کار
تصویر بزه کار
گناهکار، مجرم
فرهنگ فارسی معین
تصویری از بزه کار
تصویر بزه کار
مجرم
فرهنگ واژه فارسی سره
اسم جالیزکار
فرهنگ واژه مترادف متضاد
حشره ای سبز رنگ که بوی تند و بد دارد
فرهنگ گویش مازندرانی
گیاه و بوته ی جارو، روستایی در کلیجان رستاق سارینام های دیگرش: ارزفون، ارزبون
فرهنگ گویش مازندرانی